وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
امروزم یه روز خوف دیگه بود. حال دانشگارو نداشتم جاتون خالی خیلی قشنگ پیچوندمش و همین الان که ساعت ۱۰ باشه رسیدم خونه
صبح به آقای سنجاب س م س یا همون پیامک دادم و بهش گفتم حوصله ندارم و این حرفا و خوشبختانه تیرم خورد به هدف و گفت برم پیشش منم که از خدا خواسته قبول کردم و رفتم پیشش، جاتون خالی خیلی خیلی بهمون خوش گذشت. تا همین حد بدونین بس است
بعد از ظهرم با الهامی و نامزد آیندش رفتم بیرون و بازم جاتون خالی قرار بود ۷ برسیم فرحزاد ۹ رسیدیم از بس که ترافیک بود،البته دیگه عادت شده که همیشه دیر برسیم. بار اول بود که نامزد دوستمو میدیدم نمیدونین چه زوج گوگولی بودن کنار هم انقده بهم میان که نگو... خوشبخت شی دوست جووووونم
خلاصه که نمیدونین چقدر پیچوندن دانشگاه حال میده من که کلی حال کردم ولی ار اونجایی که اصولا پیچوندن کار خوبی نمیباشد تو نپیچون
اگه دوست دختر یا دوست پسر داری از وبلاگ من دیدن کن[چشمک]
منتظرم[گل]
یادش بخیر. دورانی بود دانشگاه. منم کلاسای زیادی رو پیچوندم. حال میداد
ای کلک.خودت پیچوندی,کیفتو کردی حالا به ما میگی نپیچونین
نکته اخلاقیه متن بود شما توجه نکن
سلام سلام
خوب خدا رو شکر انگاری همه چی خوب میگذره!!
ما که دیگه اینقدر میپیچونیم خودمونم دیگه پیچ خوردیم!!
پیچوندن در ذات دانشجوس
سلام سانی جون
بـــــــــــــــــه بـــــــــــــــه امروز ما هر جا سرزدیم
دانشجوها در حال_ پیچوندنه کلاساشون بودن!
من نمیدونم آیا دانشجویی هست سر_ کلاسی اصلا!
یا اساتید_ گرام اطلاعات_ با ارزششونُ به درُ دیوارُ پنجره منتقل میدن
ماشالا ماشالا...یعنی شما نمونه ی کامل_ یک دانشجویید !
معمولا دانشجوهای نخبه کلاس میپیچونن
بهله بهله آخریه نکته ای بس با اهمیت بود